در اين بازي، هردو برنده‌ايم يا بازنده

ساخت وبلاگ

سرمقاله پیام اوز/آرش فقيهي:«حاضرم سرمايه‌ام را از دست بدهم اما اعتماد شما را نه». اين جمله شعار يکي از معتبرترين برندهاي جهاني است که بيانگر نوع نگاه آن‌ها به تجارت مي‌باشد. در واقع اين برند از مشتريان دعوت مي‌‌کند تا با ايشان وارد معامله‌اي شود که ماحصل آن بهره‌وري هر دو طرف  است.

به بيان ديگر، به مشتريان مي‌گويند از فروش جنس به شما سود خواهيم کرد و شما نيز با انتخاب محصول ما و بهره‌مندي از کيفيت در خريدتان سود خواهيد برد. مسلماً طي ساليان زياد اين کيفيت و قيمتِ متناسب با آن را ارائه داده که توانسته‌اند در سطوح بين‌المللي به موفقيت‌هاي قابل‌توجهي دست يابند.

در مقياسي کوچک‌تر مي‌توان اين نوع نگرش را نزد کسبة شهر نيز مشاهده نمود. مغازه‌هايي که همواره سودي منصفانه و متناسب با کيفيت کالا از مشتريان دريافت کرده‌اند، انتخاب اول مردم  بوده و نائل به  جلب اعتماد و احترام آن‌ها شده‌اند. در مقابل، مغازه‌هايي قرار دارند که با دريافت سودهاي نامتعارف، گاه فرازهايي داشته‌اند اما در نهايت به بن‌بست خورده‌اند. ديدگاه دستة دوم اين بوده که سود بيشتري دريافت کنند و اهميتي براي مشتريانشان قائل نبوده‌اند. چراکه مشتري با پرداخت بهاي اضافي متضرر شده و در خريدش بازنده است؛ مغازه‌دار نيز در درازمدت با از دست دادن اعتبار خود بازنده خواهد بود.

البته که عوامل ديگري نيز در تجارت دخيل است اما اين مورد مثالي بود از داشتن نگرش برنده- برنده که جامعه به آن نياز مبرم دارد.

انتخاب بين اين دو حالت به‌نوعي در تمام روابط فردي و اجتماعي وجود دارد؛ گاه تصورمان اين است که در اين بازي من  پيروز مي‌شوم، غافل از اينکه گزينه‌هاي ما به دو مورد برنده-برنده يا بازنده- بازنده محدود شده است.

  در مثال اول به‌خوبي ديديم در درازمدت چگونه رابطة فروشنده- مشتري  يکي از اين دو حالت را به خود خواهد گرفت که انتخاب بين اين دو حالت، از نوع نگاه و نگرش هر فرد سرچشمه مي‌گيرد به‌طوري که بايد ديد مدل ذهني خود را چگونه بنا نهاده است؟

براي روشن‌تر شدن مدل ذهني، جا دارد به حکايتي قديمي اشاره کنيم که روزي سربازي به همراه مافوقش در مخمصه‌اي گرفتار شده بود و رو به فرمانده گفت:

–  برايتان يک خبر خوب دارم و يک خبر بد.

–  فرمانده: اول خبر بد را بگو.

–  سرباز: يک گلوله بيشتر برايمان نمانده!

–  فرمانده: و خبر خوب؟

–  سرباز: هنوز هم يک گلولة ديگر داريم!

بينِ «يک گلوله بيشتر نمانده» و «هنوز هم يک گلولة ديگر داريم» تفاوت زيادي وجود دارد. ناديده گرفتن واقعيت، سوءتفاهمي است که بايد در مورد مدل ذهني برطرف شود. اين‌که بخواهيم واقعيت را آن‌گونه که نيست ببينيم، مطمئناً ما را به خطا خواهد برد و مسئله نوع نگاه يا زاوية ديد ما به واقعيت موجود است. نوع نگاهمان واکنش ما را نسبت به واقعيت خواهد ساخت که آيا نااميد شده و دست از تلاش بکشيم يا با استفاده از حداقل‌هاي موجود، سعي در بهبود اوضاع داشته باشيم.

حال سؤال اينجاست که آيا مدل ذهني خود را طوري بنا نهاده‌ايم که در کنار يکديگر برنده شويم يا با اين فريب که من برنده خواهم شد و سايرين بازنده، همگي در منجلاب شکست گرفتار شويم؟

اگر خواهان زندگي در جامعة مدرن و توسعه‌يافته هستيم، قدم اول پذيرش مسئوليت‌هاي فردي و اجتماعي‌مان است. در جامعه‌اي که قوانين اجتماعي زير پا گذاشته مي‌شود، در نهايت همة افراد متضرر خواهند شد. فرض کنيد در صف ايستاده‌ايم و مسئوليت اجتماعي، رعايت نوبت است. اکنون با دو شيوه مي‌توان با موضوع برخورد کرد: نخست آنکه نوبت رعايت شود و به کار هر کس عادلانه و به‌موقع رسيدگي شود. دوم اينکه تا حد امکان بتوانيم نوبت خود را جلو انداخته و کار خود را زودتر انجام دهيم.

تجربة جوامع توسعه‌يافته نشان داده که روش نخست، اوضاع بهتري برايمان به ارمغان خواهد آورد، و کافي است کمي به راه دوم بينديشيم که همانند قانون جنگل، هر کس با زور بازو يا ساير توانمندي‌هاي فراقانوني، نوبتش را جلو بيندازد، شاهد اوضاع بسيار نابساماني خواهيم بود و روشن است که براي انسان متمدن امروزي راه‌حل اول قابل‌پذيرش باشد. اما اين سؤال وجود دارد که  چرا  در حالي که همگان به‌ درستيِ راه نخست اذعان دارند، گاه آن را ناديده گرفته و به راه دوم رو مي‌آوريم؟

ممکن است فردي راه اول را براي ديگران برگزيند، اما خود را زيرک دانسته و با جلو انداختن نوبت، اين کار را زرنگي بنامد. واضح است که خودخواهيِ دروني فرد به حدي رسيده که خود را از ساير انسان‌ها مُحق‌تر مي‌داند و بابت اين موضوع حاضر است چندين مورد از ارزش‌هاي ديني، اخلاقي و قانوني خود را همانند صداقت، برابري ذاتي انسان‌ها، رعايت حريم و حقوق ديگران زير پا بگذارد. جداي از اين، ما به دنبال وضع قوانيني همگاني در جامعه هستيم که با به اجرا درآمدنشان، همگي از مزاياي آن بهره‌مند شويم. تصور کنيد همه بخواهند از اين روش استفاده کنند، آن‌گاه به همان قانون جنگل بازخواهيم گشت، اما کمي زيرکانه‌تر و البته رياکارانه‌تر!

آخرين ابهام مي‌تواند اين موضوع باشد که فرد همة قوانين را پذيرفته و آن‌ها را به نفع خود و جامعه مي‌داند، اما مي‌گويد اگر من آن را انجام دهم، تضميني براي انجام دادن آن توسط ديگران وجود ندارد. بايد مدنظر داشت که اوضاع کلي جامعه يک‌شبه بهبود نمي‌يابد. کار فرهنگي زمان‌بَر است و تمامي جوامع مدرن و پيشرفته، دورانِ گذار را پشت سر نهاده‌اند. سؤال اينجاست که آيا مي‌خواهيم روبه‌جلو حرکت کنيم و قطره‌اي از سيل خروشان پيشرفت باشيم يا که جزئي از موانع پيشِ رو بوده و بخواهيم در اين حرکت اصطکاک ايجاد نماييم؟

رشد فرهنگي موضوعي نسبي است و همواره مي‌توان از سطح کنوني فراتر رفت. روزي که تک‌تک ما قوانين اجتماعي را رعايت کنيم، شاهد اوضاعي هيجان‌انگيز خواهيم بود. کافي است تصور کنيم وارد خيابان مي‌شويم و همه قوانين راهنمايي را رعايت مي‌کنند، زبالة خود را رها نکرده افراد به حقوق يکديگر احترام مي‌کنند. مسئله اين است که آيا در آينده، نوادگانمان ما را در زمرة آغازگرانِ هدفِ رسيدن به چنين روزي قلمداد مي‌کنند يا از ناداني و جهالتمان متأسف خواهند شد. فراموش نکنيم اگر بيست نفر در شهر حرکتي پسنديده انجام دهند، با در نظر گرفتن بدترين حالت، پس از مدتي نفر بيست‌ويکم به آن‌ها خواهد پيوست؛ آن‌گاه يک‌قدم روبه‌جلو حرکت کرده‌ايم. حال آنکه تجربه نشان داده صدها نفر به آن‌ها خواهند پيوست و ديري نمي‌پايد که تأثيرات آن را در سطوح کلان مي‌توان مشاهده نمود.

توسعه قبل از اين‌که به سرمايه، فن‌آوري و توليد نيازمند باشد، به همکاري، هماهنگي، اعتماد و حمايت از يکديگر محتاج است.

بنابراين انتخاب با ماست، يک‌قدم روبه‌جلو  به نفع همه، يا يک‌قدم در جهت تقويت عقب‌گرد همگاني.

 

 

 

 

 

 

 

وب سایت خبری اوز امروز...
ما را در سایت وب سایت خبری اوز امروز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : awazemrooz بازدید : 209 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 4:50